مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج می گذارند
دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته ، پس از مدتی مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج می دهد
دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر می شوند، به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی می کنند عقیده ی او را در ادامه ی ارتباط با نامزدش تغییر دهند 
ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و قول خود نمی شود
تا اینکه یک روز مهرداد اوستا به همراه دوستانش ، نامزد خود را در لباسی که هدیه ای از اوستا بوده ، در حال سوار شدن بر خودروی مخصوص دربار می بیند
مهرداد اوستا ماه ها افسرده شده و تبدیل به انسانی  کم حرف می شود
سالها بعد از پیروزی انقلاب ، وقتی شاه از دنیا می رود ، زن های شاه از ترس فرح ، هر کدام به کشوری می روند و نامزد اوستا به فرانسه
در همان روزها ، نامزد اوستا به یاد عشق دیرین خود افتاده و دچار عذاب وجدان می شود
و در نامه ای از مهرداد اوستا می خواهد که او را ببخشد
اوستا نیز در پاسخ نامه ی او تنها این شعر را می سراید


ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 12 دی 1391برچسب:عشق و خيانت مهرداد اوستا, | 18:49 | نویسنده : دکتر عابد نقیبی |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 102 صفحه بعد
value=